Friday, March 25, 2005

اوه - خدایا چه punishment عظیمی.

شکنجه - شکنجه واقعی است.
اصلا قابل تحمل نیست. درد دارم، در همه جای بدنم درد دارم.
خلاف عرف بودن آیا باید این همه زجر داشته باشد؟ آخه من خودم رو هم نمی تونم تحمل کنم. حالا اینطوری درد هم دارم.

اتفاق مهمی نیست. اما ترسم اینه که یه وقت بیماری روانی نگیرم. فشار عصبی. روحِ من رسما قراره لِه بشه.
رفلکس هایم عجیب شده و نمیتونم رفتار خودمو توجیه کنم. مغزم داره منفجر میشه. همینطوریش که مشکل داشتم، حالا آخه چرا این بلای جدید رو بسر خودم آوردم؟
نمیتونم اینجا ننویسم. به کی بگم؟ تا حالا از دست دادن چیزی، این همه رنج و عذاب به من تحمیل نکرده بود.

دقیقا احساس می کنم یک نیروی مرموز و بسیار قدرت مند داره از درون من رو کنترل می کنه، هدایت می کنه.
دست خودم نیستم. داره از داخل من رو زجر میده. و استقلالِ روحم را از دست دادم. احتمالا به همین نیروی مرموز است که میگن تقدیر.
کابوس - کابوس کامل در بیداری و در خواب، یک روز کامل در کابوس.
وحشت دارم که بخوابم.

اون چیزی که میخام باشم و بشوم امکان ندارد.
احساس وحشتناکی دارم. این یک حمله احساسی است.

5 Comments:

Anonymous Anonymous said...

تقدیر؟ نه ، به اون نیروی مرموز و بسیار قدرتمند می گن "اینستینکت"... این "خلاف عرف بودن" نیست که زجرت می ده .. جنگیدن با طبیعتته که اینقدر شکنجه آوره .. و به نظر می رسه تا حدودی از این شکنجه لذت می بری .. بعضی چیزا همونقدر که تو بهشون اجازه بدی می تونن توی زندگیت موثر باشن

7:27 PM  
Blogger Sohail S. said...

نه. اون یک موجود شبیه همون الهه اخلاقی ای است که ما توی ذهنمون می سازیم و جای مامانمون رو میگیره.
اما اون نیست: یک نیروی شگفت آور است که سالها در وجود همه می خوابد و سگ نگهبان یا شکنجه گری است که در طول عمر یکی دو بار فعال میشه تا آدم رو وادار به یک سری تصمیمات کنه.
و وظیفشو انصافا خوب بازی می کنه. طبیعت بعضی چیزارو -اصلا- "نمی بخشه".
من الان مغضوبم، و شکنجه گر من بیدار شده از خواب بیست و چند ساله اش.

آره جنگیدن با طبیعته که اینقدر سخته. شاید اسمش همونه که میگی یا زیر مجموعه اونه. اما آخه اینستینکت هیچوقت این همه عصبانی و بی رحم نمی شد.

یعنی چی که:
"بعضی چیزا همونقدر که تو بهشون اجازه بدی می تونن توی زندگیت موثر باشن؟"
یعنی میشه جلوش وایساد؟
لذت؟! راستش هرگز در زندگیم شدت و تلخی رنج رو به این شدت احساس نکرده بودم. اصلا دیدم نسبت به دنیا عوض شده و همه چیز رو خونین می بینم


این آقا هم به اون موجود مرموز به صورت مونث she خطاب کرده:
Edge Of Reality (Elvis presley)

http://elvis-presley.lyrics-songs.com/lyrics/31425/

12:02 AM  
Blogger Faezeh said...

خلاف عرف بودن اصلا هم شکنجه آور نیست گاهی اذیت می کنه ولی شکنجه ! بی انصافیه!
زیبا ترین لحظات زندگی آدم وقتیه که خودش می شه عین طبیعتش!
باور کن! یه بار خود خودت بشو اونوقت حال می کنیا !

3:31 PM  
Anonymous Anonymous said...

salam
man emashab avvakin baram bood ke webloget ro mikhoondam . toro ham nemishnasam . faghat ....bikhod donbale esm nagardim barash . behtare khodemoon ro tojih nakonim !

3:27 AM  
Blogger Sohail S. said...

engaar ke midooni jarian chie. who are you?

doroste "bikhod donbale esm nagardim barash". albatte esm gozashtan bad nist, vali ghabool kardam ke in nabaayad ghazieh ro "tojih" bekone ya ba'es beshe khiale adam rahat beshe.

10:10 AM  

Post a Comment

<< Home