در منطق هنر، شاید غایب اصلی مهم است:
در آن قضیه یکم ابهام و پوشیده بودن هم وجود غایب اصلی به وضوح (اما غیر مستقیم و از طریق استدلالی) مشخص است در حالی که پیدا نیست. دارای این خاصیت است که چشم نباید به آن عادت کند. شاید نباید توسط فیلتر توجه حذف شود . بلکه باید خودش نباشد که اتفاقا توجه بیشتری به آن جلب شود!
یکجا جوکی بود که مفهومش در ایجا به این صورت بیان می شود: کاش غایب اصلی، (همان) غایب میماند - آنوقت مخاطب آرزوی آن را می کرد...
ولی وجود آن، این که در نزدیکی حوزه مشاهده هاست ... می کُشد. شاید وصال به این یکی بد است چون در حوزه احساس و هنر است نه عقل و کشف که در آن باید پراگماتیک بود
در آن قضیه یکم ابهام و پوشیده بودن هم وجود غایب اصلی به وضوح (اما غیر مستقیم و از طریق استدلالی) مشخص است در حالی که پیدا نیست. دارای این خاصیت است که چشم نباید به آن عادت کند. شاید نباید توسط فیلتر توجه حذف شود . بلکه باید خودش نباشد که اتفاقا توجه بیشتری به آن جلب شود!
یکجا جوکی بود که مفهومش در ایجا به این صورت بیان می شود: کاش غایب اصلی، (همان) غایب میماند - آنوقت مخاطب آرزوی آن را می کرد...
ولی وجود آن، این که در نزدیکی حوزه مشاهده هاست ... می کُشد. شاید وصال به این یکی بد است چون در حوزه احساس و هنر است نه عقل و کشف که در آن باید پراگماتیک بود
1 Comments:
یک کامنت گنده گذاشتم برای این پستت :
http://memorialized.blogspot.com/2005/01/blog-post_21.html#comments
Post a Comment
<< Home